نظريات كلاسيك
دو فيلسوف بزرگ يوناني «افلاطون و ارسطو» مهمترين متفكراني هستندكه درباره شهر و شهروند سخن گفتهاند. نظريات افلاطون درباره شهر عمدتا در دو كتاب جمهوري و قوانين ارائه شده است. در كتاب قوانين، افلاطون در مورد ساختن «شهرهاي نوبنياد» نظريات متفاوتي ميدهد مثلا درباره محل استقرار شهرها او معتقد است كه شهر بايد روابط محدودي با بيرون داشته باشد تا هويت خود را حفظ كند و او معتقد بود كه فاصله داشتن شهر از دريا مفيد بوده زيرا نزديكي به دريا باعث افزايش داد و ستد و كاهش سطح اخلاقي شهروندان ميشود و يگانگي و اعتماد را ضعيف ميكند. در واقع شهر افلاطوني يك شهر آرماني و سياسي ميباشد.
از نظر ارسطو ، يكي از مهمترين عناصر شهر، شهروندان ميباشند و ارسطو اصل شهروندي را با اقامت فيزيكي در قلمرو يك حكومت يكي نميداند. زيرا بيگانگان و بندگان نيز مقيم شهر ميباشند. بنابراين آن چه ميتواند به مثابه شهروندي تلقي شود. حق شركت در تصميمهاي دولت و صلاحيت اعمال حاكميت دولت است.
از ويژگيهاي مهم امتياز دهنده به اصل شهروند، نبودن تبعيض از نظر قومي، جنسي، مذهبي و نژادي است كه موجب رشد افراد در جامعه ميباشد. اصل شهروندي، برنامهاي تعريف شده براي محيط اجتماعي آزاد، پويا و قانونمندي است كه براساس اقتضاهاي خاص آن، تحت شرايطي به معنا رساني ميپردازد و چندان مهم نيست كه اين محيط اجتماعي با چه نامي شناخته شده باشد و در چه حوزهاي مشروعيت يافته باشد، مثلا اگر جامعهاي با اين تشخّصها در سطح جهاني بوجود بيايد يا در يك قاره يا كشور و يا حتي يك ايالت فدرال و خود فرمان، عنوان شهروندي در آن جا صادق خواهد بود و نقش اصلي و اصولي خود را نيز عمل خواهد كرد. مهم اين است كه آن جامعه، همان محيطي باشد كه شهروندي براي آن، تعريف شده باشد.
بايد همه مليتها و قومها و گروههاي اجتماعي به مرزي از شفافيت و زلالي انديشه و تفكر رسيده باشند كه بتوانند مفهوم «ما» و منافع «همه» و تبلور هويتهاي فردي و كوچكتر را در هويت جمع، درك نمايند تا اگر در جايي ارزشهاي قومي، با ارزشهاي جامعه بزرگ و مطلوب در تناقض قرار گيرد، بتوانند به آساني، مشكل را حل نمايند. مسلم است كه در جامعههاي بسته، متعصب، سنتپرست با فرهنگهايي كه بار ارزشي آنها متناسب با نوع جامعه است شهروندي مفهومي نخواهد داشت و همچنين در جامعههايي كه نظام حكومتي آنها نه بر مبناي اصول عقلاني پيريزي شده است، بلكه از نوع حكومتهاي ابتدايي يا نيمه ابتدايي (استبدادي، ديكتاتوري اقتدارگرا) است. شهروندي معنايي نخواهد داشت زيرا آحاد جامعه از هيچ حقي برخودار نيستند.
شهروندي با هويتهاي اصيل، حس سازگاري خوبي دارد و به نوعي با آنها سازگار شده، توان مضاعف توليد ميكند. شهروندي به مفهوم متعالي، اقدامي است كه به نهادهاي سياسي سامان يافته در طول زمان نيازمند است تا بتواند در همه جوامع با تمامي ابعاد ماهيتي خود تجلي كند و همچنين محتاج به انديشيدن خوب و هوشمندي بالا ميباشد.
دیدگاهتان را بنویسید