ز باغ وصل تو يابد رياض رضوان آب


ز باغ وصل تو يابد، رياض رضوان، آب// ز تاب هجر تو دارد، شرار دوزخ، تاب
بر حسن و عارض و قد تو برده اند، پناه// بهشت طوبي و «طوبي ابهم و حسن مآب»
چو چشم من، همه شب جويبار باغ بهشت// خيال نرگس مست تو بيند، اندر خواب
بهار، شرح جمال تو داده، در يک فصل// بهشت، ذکر جميل تو کرده در هر باب
لب و دهان تو را، اي بسا! حقوق نمک// که هست، بر جگر ريش و سينه هاي کباب
بسوخت اين دل خام و به کام دل نرسيد// به کام اگر برسيدي، نريختي خوناب
گمان بري که بدور تو، عاشقان مستند// خبر نداري از احوال زاهدان خراب
نقاب بازگشاي، تا کي اين حجاب کني// ازين نقاب چه بر بسته اي، به غير حجاب
بديد روي تو را گل فتاد، در آتش// شنيد بوي تو، وز شرم گشت آب، گلاب
مرا به دور رخت شد، پديد جوهر لعل// پديد مي شود از آفتاب عالم تاب
دیدگاهتان را بنویسید