غمش تا در دلم مَأوا گرفته است


غمش تا در دلم مَأوا گرفته است *** سرم چون زلف او سودا گرفته است
لب چون آتشش آب حیاتست *** از آن آب آتشی در ما گرفته است
هُمای همتم عمری است کز جان *** هوای آن قد و بالا گرفته است
شدم عاشق به بالای بلندش *** که کار عاشقان بالا گرفته است
چو ما در سایه ی الطاف اوییم *** چرا او سایه از ما وا گرفته است؟
نسیم صبح، عنبر بوست امروز *** مگر یارم ره صحرا گرفته است؟
ز دریای دو چشمم گوهر اشک *** جهان در لؤلؤ لالا گرفته است
حدیث حافظ ای سرو سمن بوی *** به وصف قد تو بالا گرفته است
دیدگاهتان را بنویسید