دل سراپرده محبّت اوست


دل سراپرده محبّت اوست//دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار//فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه زیان//همه عالم گواه عصمت اوست
من که باشم در آن حرم که صبا//پرده دار حریم حرمت اوست
دور مجنون گذشت و نوبت ماست//هر کسی پنج روز نوبت اوست
ملکت عاشقی و گنج طرب//هر چه دارم ز یمن دولت اوست
من و دل گر فدا شدیم چه باک//غرض اندر میان سلامت اوست
فقر ظاهر مبین که حافظ را//سینه گنجینه محبت اوست
معاني لغات:
سراپرده: خيمه و خرگاه، چادرشاهانه، چادر وخيمه با شكوه
محبت: دوستي، مودت، مهر، عشق و دراصطلاح عرفا: شور و شوق دل به ديدارمحبوب و دوست داشتن خداي تعالي بندگان را.
آيينهدار: آينه نگهدار، كسي كه آيينه در برابر عروس نگه ميدارد.
طلعت: چهره و در اصل لغت به معناي ديدن است.
دوكون: دو عالم.
سردرنياورم: سر خم نميكنم، قبول ندارم، اطاعت نميكنم.
طوبي: نام درختي در بهشت با ميوههاي متنوع كه حاصل آن انواع ميوهها ولباس و زينتآلات بوده و به هر غرفهيي از بهشت يك شاخه آن ميرسد، خوشي و خرمي، كنايه از رسايي قامت و اندام.
همت: اراده، آرزو، خواهش، عزم و در اصطلاح عرفا توجه كامل قلب به حق تعالي به منظور تحصيل كمال.
چه زيان؟: زياني نيست، زياني به كسي نميرسد.
عصمت: پاكدامني.
حرم: اندرون خانه، داخل خانه، فضاي امكنه مقدس.
صبا: نسيمي كه از جانب شمال به هنگام صبح و غروب ميوزد.
پردهدار: حاجب، نگهبان.
حريم: گرداگرد خانه و اطراف حرم.
حرمت: احترام، آبرو، عزت.
مجنون: اسم خاص، نام و شهرت قيسبن عامري كه ازكودكي عاشق دختر عموي خود ليلي بودوازعشق او سربه بيان گذاشت و بهمجنون عامري مشهورشد ولغت بهمعناي ديوانه است.
ملكت: پادشاهي، كشور، منسوب به ملك.
پنجروز: كنايه از فرصتي كوتاه ومدت زماني اندك.
نوبت: وقت، هنگام
فقرظاهر: تهيدستي آشكار، بينوايي مشهود.
كه حافظ را سينه…: كه سينه حافظ.
گنجينه: جايگاه نگهداري گنج و اندوخته.
معاني ابيات:
(1) دل، جايگاه شكوهمند عشق و دوستي و ديده آيينهدار و ببينده چهره اوست.
(2) من كه در برابر دو دنيا سرفرود نميآوردم، بار منت او را برگردن خود دارم.
(3) طوبي براي تو و قامت يار براي ما (كه) انديشه هركس به قدر و اندازه اراده و آرزوي اوست.
(4) چه باك از گناهكاري من كه عالم به پاكي و بيگناهي او گواهي دارند.
(5) دوره زمانه مجنون سپري شده اينك نوبت ماست (چه) هركسي را نوبتي كوتاه و زماني محدود است.
(6) هرچه از پادشاهي عشق و اندوخته سرور شادي داردم از بركت دولت و توجه اوست.
(7) اگر من و دل هر دو از دست و از ميان رفتيم باكي نيست. مقصود هردو، سلامتي وجود اوست.
(8) به بينوايي ظاهر حافظ منگر كه سينه او نگاهدار گنج مهر و محبت اوست.
دیدگاهتان را بنویسید