عاشـــق روی جـوانی خـوش نـوخاسته ام


عاشـــق روی جـوانی خـوش نـوخاسته ام//وز خدا شادی این غم به دعـا خواسته ام
عاشـــق و رند و نـظر بـازم و میـگویم فاش//تابـدانی کـه بـه چندین هـنر آراسته ام
شـــرمم از خرقه آلــوده خود مــی آیــد//که برآن وصلـه به صد شعبده پیراسته ام
خوش بسوز ازغمش ای شمع که امشب من نیز//به همـــین کار کمر بسته و برخاسته ام
باچنین حــیرتم از دسـت بشـد صـرفه کـار//درغم افزوده ام آنچ ازدل وجان کاسته ام
همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا//بو که در برکشد آن دلبر نوخاسته ام
معانی ابیات:
1) عاشق روی نوجوانی خوشرفتار و نورسیده ام، و (خود) از خداوند شور و شوق و شادی حاصله از غم این عشق را درخواست کرده ام .
2) آشکارا می گویم که من عاشق و وارسته و جمال پرستم تا بدانی که وجود من به چه هنرهایی آراسته است .
3) از خرقه خود که به گناه آلوده و بر آن صد نیرنگ وصله زده ام شرمسارم .
4) ای شمع از غم او بسوز و بگداز که هم اکنون من هم به همین منظور آماده و بر پای خاسته ام .
5) با این همه کارکُشتگی، عنان اختیار از دست من به در رفت و هرقدر که دل و جان را فرسوده و از دست داده ام به اندوهم اضافه شده است .
6) مانند حافظ با پیراهنی که از گریبان چاک داده ام به سوی خرابات می روم، شاید که آن محبوب نوجوان مرا دربرکشد .
دیدگاهتان را بنویسید