یارب این شمع دل افروز کاشانه کیست


یارب این شمع دل افروز کاشانه کیست//جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه بر انداز دل ودین من است//تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست
باده لعل لبش کز لب من دور مباد//راحِ روحِ که و پیمان ده پیمانه کیست
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو//باز پرسید خدا را که به پروانه کیست
می دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد//که دل نازک او مایل افسانه کیست
یارب آن شاه وشِ ماه رخِ زهره جبین//دُرّ یکتای که و گوهر یکدانه کیست
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو//زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
معاني لغات:
يارب: خداوندا، ياللعجب، شگفتا، يا ربي.
دلافروز: دلپسند، دلفروز، روشن كننده دل.
كاشانه: خانه، سراي.
جانانه: معشوق، محبوب، دلربا.
حاليا: الحال، اكنون، در اين زمان، فعلاً
خانه برانداز: خانه خراب كن، ويرانگر.
ميخسبد: خواهد خوابيد.
هم خانه كيست: هم خانه كه خواهد بود.
راح: شراب، شادماني، نشاط، نام يكي از سيالحان باربد.
راح روح: راحت جان، نشاط بخش روح، شراب روحپرور.
پيمان ده: هم پيمان.
پيمان ده پيمانه كيست: هم پيمان و هم پياله كيست.
دولت صحبت: توفيق و شرف همنشيني.
سعادت پرتو: ميمنت اثر.
شمع سعادت پرتو: شمعي كه نور خوشبختي و سعادت ميپراكند.
خدا را: از براي خدا، به خاطر خدا.
پروانه: جواز، اجازه.
افسون: ورد جادوگر، مجازاً به معناي چربزباني و حيلهگري.
افسانه: سخنان مبالغتآميز، داستان وسرگذشت، قصه.
زهره جبين: با پيشاني نوراني.
در يكتا: مرواريد درشت كه تنها در دل يك صدف پرورش يافته و درشت و گرانبهاست، در يتيم، گوهر يكدانه و بيمانند.
زير لب: به آهستگي.
معاني ابيات:
(1) خدايا! جويا شويد كه اين شمع روشنيبخش دل كه آتش در جان من افكند از كدام خانه و عزيز و دلرباي چه كسي است؟
(2) (او) اكنون ويرانگر و بر باد دهنده دل و دين من است (بايد ديد) تا هم خوابه و هم خانه چه كسي است؟
(4) براي خاطر خدا بپرسيد كه با اجازه چه كسي ميتوان از شرف همنشيني و مصاحبت اين شمع تابنده نور خوشبختي برخوردار شد؟
(5) هركسي در گوش او وردي ميخواند و سخني مينشاند و آشكار نيست كه دل ساده و بيپيرايه او به سوي چه كسي تمايل دارد؟
(6) خدايا! اين شاه وارث ماهروي زهره پيشاني گوهر يكتا و بيهمتاي كيست؟
(7) به (او) گفتم بيوجود تو واي بر دل ديوانه حافظ (و او) در حالي كه تبسم استهزاءآميزي بر لب داشت آهسته پرسيد كه دلت ديوانه چه كسي است؟
دیدگاهتان را بنویسید