به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم


به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم//بهار توبه شکن میرسد چه چاره کنم
سخن درست بگویم نمیتوانم دید//که می خورند حریفان و من نظاره کنم
چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه//پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم
به دور لاله دماغ مرا علاج کنید//گر از میانه بزم طرب کناره کنم
ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت//حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم
گدای میکدهام لیک وقت مستی بین//که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی//چرا ملامت رند شرابخواره کنم
به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی//ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ//به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم
معنی لغات:
عزم : قصد ، اراده ، نیّت .
توبه : رجوع، اراده، نیّت . استغفار
استخاره : طلب خیر کردن از خدا، تفأل زدن به قرآن .
بهار توبه شکن : فصل بهاری که صفت آن توبه شکنی است .
سخن درست بگویم : صادقانه حرف بزنم ، راستش را بگویم .
حریفان : هم پیاله ها، رفیقان باده نوش .
نَظاره کنم : تماشا کنم .
دور لاله : فصل گل لاله .
دماغ : مغز .
دماغ مرا علاج کنید : به درمان مغز علیل من بپردازید .
میانه بزم طرب : میانداری کردن مجلس باده و شادی .از میان بزم مجلس شادی .
کِناره کنم : کناره گیری کنم، خود را کنار بکشم .
ز روی دوست : با دیدن و ملاقات روی دوست .
گلِ مراد شِکُفت : مراد به گل تشبیه شده، به آرزوی خود رسید، آرزو برآورده شد .
حواله کردن : محوّل کردن، واگذار کردن .
بُتی : محبوب زیبایی .
ساز کردن : فراهم کردن .
طوق : گردن بند .
یاره : دست بند، حلقه یی از طلا یا نقره .
گدای میکده : گدای دَرِ میکده، دُردنوش دَرِ میخانه .
حُکم کنم : فرمان برانم .
زَرِ تمغا : پول مالیات، بودجه دولتی .
ساز و برگ : وسایل زندگی ، تدارکات .
مذمّت : بدگویی ، سرزنش .
ملول : دل تنگ، افسرده .
بَربط : عود .
معانی ابیات:
1) سحرگاهان با خود می گفتم که به قصد توبه کردن استخاره کنم اما فصل بهار توبه شکن نزدیک است، نمی دانم چه کار کنم ؟
2) راستش را بگویم، من نمی توانم ببینم که دوستان هم پیاله من شراب بنوشند و من تماشاگر باشم .
3) به هنگام بهار و موسم گل لاله، اگر از میانه مجلس عیش و نوش خود را به کنار کشیدم، مغز بیمار مرا معالجه کنید .
4) آن گاه که از دیدن روی دوست به آرزوی خود دست یابم، سرِ دشمن را به سنگ خارا حواله میکنم.
5) محبوب زیبارویی را مثل یک پادشاه بر تخت گل نشانیده و از سنبل و سمن برای او گردن بند و دست بند می سازم .
6) من یک گدای دُرد نوش میکده ام اما به هنگامی که مست می شوم بیا و ببین که چگونه به آسمان ناز می فروشم و بر ستاره ها فرمان می رانم !
7) (و در آن حالت) به مانند غنچه نیم باز با لبی خندان، به یاد مجلس شاهِ (ماضی) (شاه ابواسحاق) پیاله شراب می گیرم و گریبان خود را از شوق پاره می کنم .
8) من که از پول مالیات دستگاه دولتی وسایل زندگی را فراهم می کنم، دیگر چرا به بدگویی رند شرابخوار پرداخته و او را سرزنش کنم؟
9) حافظ از بس در پنهانی باده نوشیده، دل گرفته و افسرده حال شده است. بر آنم که با بانگ عود و نی رازش را بر ملا کنم .
دیدگاهتان را بنویسید