عيشم مدام است از لعل دلـخواه


عيشم مدام است از لعل دلـخواه//كـارم بـه كـام است الحمدلله
اي بخت سركش تنگش به بر كش//گه جام زر كش گه كام دل خواه
مـا را به رندي افسـانه كـردند//پيـرانِ جاهـل شيخانِ گـمراه
از دسـت زاهـد كرديـم توبـه//وَز فعـلِ عـابـد استغفـر الله
جانـا چـه گويم شـرح فـراقت//چشمي و صد نم جاني و صد آه
كافر مبيناد اين غـم كه ديدست//از قامتت سـرو از عارضت مـاه
شـوق لـبت بـرد از يـادِ حافظ//درس شبـانه وِردِ سحـرگـاه
معاني لغات:
عيش: خوشدلي، زندگي خوش.
مدام: 1- ادامه دار، پيوسته، 2- شراب.
لعل: (استعاره) لب يار.
دلخواه: مطلوب، دلپذير، دوست داشتني.
كارم به كام است: 1- كار من موافق آرزو و دلخواه جريان دارد. 2- سرو كارم با كام و دهان معشوق است.
سركش: 1- نافرمان، 2- سرفراز.
گه جامِ زركش: گاهي پياله زرين شراب بنوش.
گه كام دل خواه: گاهي كام دل بگير.
افسانه كردن: سر زبانها انداختن، شهره كردن.
از دست زاهد: به علت رفتار زاهد، از دست اعمال و رفتار ناهنجار زاهد.
فعل عابد!: كارهاي ناپسند عابد، مكر و حيله عابد.
استغفرالله: پناه بر خدا، طلب آمرزش از خدا دارم.
چشمي و صد نم: چشمي با صد اشك (واو عاطفه به منظور تخصيص).
كافر مبيناد: الهي نصيب كافر نشود.
عارض: چهره، صورت.
شوق: اشتياق، رغبت، آرزومندي.
معاني ابيات:
(1) از لب لعل دلپذير (يار) پيوسته زندگي خوشي دارم و سپاس خداي را كه كارها بر وفق مراد پيش ميرود.
(2) اي بخت سرفراز من، او راتنگ در آغوش بفشار (و) گاهي جام باده زرين بنوش و گاه كام دل از او برگير.
(3) مرشدهاي نادان و شيخ هاي راه از چاه باز نشناخته ما را به لااباليگري شهره شهر كردند.
(4) از رفتار ناهنجار زاهد و كارهاي ناپسند عابدِ مكار از زهد و عبادت توبه كرده و به خدا پناه ميبرم.
(5) جان من، سرگذشت دوري تو را چگونه با ديدگاني با صد اشك و جاني با صد آه شرح دهم؟
(6) اين اندوه كه از رشك اندام موزون و چهره زيباي تو به سرو بوستان و ماه آسمان دست داده نصيب كافر نشود!
(7) اشتياق (بوسه و مكيدن) لبت درس شبانه و دعاي صبحگاهي را از ياد حافظ برد.
دیدگاهتان را بنویسید