از من جدا مشو که توام نور دیدهای


از من جدا مشو که توام نور دیدهای//آرام جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان//پیراهن صبوری ایشان دریدهای
از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک//در دلبری به غایت خوبی رسیدهای
منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان//معذور دارمت که تو او را ندیدهای
آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا//بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهای
معانی لغات:
تو ام نور دیدهیی: تو نور دیده ام هستی، تو به مانند فرزندم هستی.
آرام جان: آرام بخش جان.
مونس: رفیق، همدم.
قلب رمیده: قلب از مردم رمیده، قلب مردم گریز و گوشه گیر.
از دامن تو دست ندارند: تو را رها نمی کنند، از تو قطع امید نمی کنند.
پیراهن صبوری: جامه شکیب، جامه صبر.
غایت: نهایت.
مفتی: فتوا دهنده.
مفتی زمان: قاضی شرع وقت.
معذور دارمت: عذر تو را می پذیرم.
پا بیش از گلیم خویش دراز کردن: از حدّ خود تجاوز کردن.
معانی ابیات:
(۱) از من جدا مشو که تو به مانند فرزند و نور چشمم میمانی. وجود تو آرامش بخش جان و همدم قلب از مردم رمیده من است.
(۲) عاشقانت تو را رها نمیکنند، زیرا آنها را بی قرار کردهیی و دیگر صبر ندارند.
(۳) آرزومندم از چشم زخم روزگار به تو آسیبی نرسد، زیرا در دلربایی به نهایت کمال رسیدهیی.
(۴) ای حاکم شرع وقت، مرا از عشق وی باز مدار. از آنجا که تو او را ندیدهیی عذر تو را میپذیرم.
(۵) حافظ، شاید پای خود را بیش از گلیم خود دراز کردهیی که آن دوست تو را سرزنش کرد.
دیدگاهتان را بنویسید