گل بی رخ یار خوش نباشد


گل بی رخ یار خوش نباشد//بی باده بهار خوش نباشد
طرف چمن و طواف بستان//بی لاله عذار خوش نباشد
رقصیدن سرو و حالت گل//بی صوت هزار خوش نباشد
با یار شکرلب گل اندام//بی بوس و کنار خوش نباشد
هر نقش که دست عقل بندد//جز نقش نگار خوش نباشد
جان نقد محقر است حافظ//از بهر نثار خوش نباشد
معانی لغات:
خوش : مطبوع طرف چمن :گوشه چمن ، کنار چمن.
طواف بستان :گردش بستان ، دَورِبستان .
لاله عذار: لاله رخ ، چهره لاله مانند ، زیبا روی . هزا ر : بلبل شکر لب: شیرین لب.
کنار: آغوش ، کنایه از در گرفتن.
بندد: به بندد. هر نقش که دست عقل بندد: هرتصویری که دست عقل آن را نقش بندد نقش نگار :تصویر محبوب
نقد محقر: که بی ازرزش ، پول ناچیز . نثار: افشاندن ، تقدیم به خاکپای.
معانی ابیات:
(۱)تماشای گل، بدون دیدن چهره یار و فصل بهار بدون شراب دلچسب نیست.
(۲) گوشه چمن و گردش باغ بی وجود زیبارویی مطبوع نیست.
(۳) جنبش نشاط انگیز شاخه سرو و حالت و لطف گل ،بدون آواز بلبل دلنشین نیست .
(۴) با یار نوشین لب و لطیف اندام بودن ، بدون بوسه و هم آغوشی لطفی ندارد .
(۵) هر تصویری که دست عقل آن را رسم کند ، جز تصویر ی که از معشوق می کشد زیبا نیست .
(۶) جان ، سکه بی ارزشی است که برای ریختن و تقدیم به پای دوست مناسب نیست.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید