بیا که قصر امل سخت سست بنیادست


بیا که قصر امل سخت سست بنیادست//بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود//ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب//سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین//نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر//ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر//که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد//که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای//که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد//که این عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل//بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ//قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
معانی لغات:
قصر امل: کاخ آرزو.
سخت سست: بسیار سست (صنعت تضاد)
همت: ارده، آرزو، خواهش، عزم.
تعلق: دلبستگی، وابستگی، دل مشغولی.
مست و خراب: مست و لایعقل، مست و بیهوش.
سروش: فرشته.
عالم غیبت: عالم ناپیدا، عالم نهانی، عالم آینده.
سدره: درخت سدر.
سدره نشین: اشاره است به درخت سدره المنتهی که مسلمین معتقدند در آسمان هفتم وجود دارد و رسول اکرم (ص) درسفر به معراج با جبرئیل بدان رسیدند و جبرئیل گفت من اجازه ندارم از این درخت جلوتر بروم و پیامبر اکرم (ص) از آن رد شده فراتر رفت و شاهباز سدرهنشین اشارهیی است که به انسان کامل چون حضرت رسول اکرم (ص) که از جبرئیل پیشی گرفت و از سدره المنتهی نیز فراتر رفت و به خدا نزدیک شد.
محنت آباد: اشاره به این دنیای فانی است.
کنگره: دندانه بالای حصار کاخ و قلعه.
عرش: بارگاهی در آسمان هفتم.
صفیر: صدا کردن، بانگ برداشتن، سوت کشیدن، صدای مرغان.
حدیث: مقابل قدیم، چیز نو،جدید، تازه، سخن نو.
پیر طریقت: پیر مرشد و راهنما.
سست نهاد: با پایه سست، بنیان ضعیف.
عجوزه: پیرزن فرتوت.
عروس هزار داماد: زنی که به کرات همسر اختیار کرده باشد کنایه از بیوفایی.
عهد و وفا: پیمان و پایبند بودن به آن.
بیدل: دل از دست داده، عاشق و شیفته.
قبول خاطر: مورد قبول، دلپسند.
لطف سخن: حسن کلام، زیبایی کلام.
معانی ابیات:
(۱) بیا و باده بیاور که پایه کاخ آرزوها لرزان و بنیاد عمر انسان وابسته به نفسی و در دست باد است.
(۲) بنده اراده آن بلند همتم که در زیر این آسمان کبود، از همه دل بستگیها و علاقهها خود را رها ساخته است.
(۳) با تو چگونه شرح دهم که شب پیشین در عالم مستی و خرابی فرشته عالم ناپیدا چه مژدهها که به من داد…
(۴) (و گفت) که ای شاهین تیزپرواز دور نگر درخت سدرهالمنتهی، گوشه این زندان دنیا جایگاه تو نیست…
(۵) (و) ترا از کنگره عرش با صدای بلند فرا میخوانند. تو را چه شده که دردام و بند این دنیا پایبند شدهیی.
(۶) به تو اندرز میدهم. به گوشگیر و به کار بند که این سخن از مرشد و راهنمایم در خاطر مانده است:
(۷)… به آنچه در دسترس و امکان داری خرسند و با خوشرویی آن را پذیرا باش که من و تو را در تغییر سرنوشت خود اختیاری نیست…
(۸) (و) از این دنیای سست بنیاد، درستی ضابطه و پیمان توقع مدار که او به مانند زن مکاره فرتوتی هر روز در کار گرفتن همسر تازهیی است.
(۹) در خنده گل، نشانی از پای برجای و ماندگاری به چشم نمیخورد. ای بلبل دل از دست داده! بنال که جای آن را دارد.
(۱۰) ای بی مایه هرزه درا، بی سبب به حافظ حسادت مورز که سخن پردازی با حسن کلام و گرمی گفتار، موهبتی الهی است.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید