دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد


دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد//به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند//زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
رقیبم سرزنشها کرد کز این به آب رخ برتاب//چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است//کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود//غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی//که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیی دون بگذر//که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
معانی لغات:
یک سر: سراسر.
دلق: خرقه کبود رنگ آستین کوتاه پشمین که اگر وصله دار باشد به آن مرقع و اگر رنگ و رو رفته و یا رنگارنگ باشد ملمع گویند.
سجاده: جانماز ، پارچه یا فرشی که بر روی آن نماز می گزارند.
ساغر: جام شراب خوری.
زهی: آفرین.
رقیب: مراقب، نگهبان.
رخ برتاب : روی بگردان.
شکوه: جلال: جلال وعظمت .
درج: ثبت شده ، نوشته شده .
به بوی: در آرزوی.
غلط کردم: اشتباه کردم.
مشتاق: آرزومند،دوستدار، راغب.
جهانگیری: کشورگشایی.
غم لشکر:دردسر نگهداری سپاه
معانی ابیات:
(۱) سراسر دنیا به این نمی ارزد که یک لحظه غم بگذرد. خرقه ما را بفروش ومی بخر که ارزش آن بیشتر از این نیست.
(۲) آفرین! بر سجاده تقوا! که در محله می فروشان با یک جام شراب معاوضه نمی کنند! زیراکه به یک جام نمی ارزد.
(۳) مراقب و دربان خانه معشوق ، شماتت کنان گفت که از این در دور شو . برای سر ما چه پیش آمده که به اندازه خاک دری ارزش ندارد؟
(۴) فرّ و شکوه تاج شاهی که با ترس کشته شدن همراه است مقام فریبنده ایست که به از دست دادن سر نمی ارزد.
(۵) نخست، ترس از دریا، در برابر آرزوی منافع آن کم و کوچک جلوه می کرد. این اشتباه من بود چرا که ترس از طوفان دریا به قد دانه مروارید نمی ارزد .
(۶) بهتر این است که ترک دیدار دوستداران خود کنی، چرا که شور و شوق کشور گشایی به درد سر نگهداری سپاه آن نمی ارزد.
(۷) مانند حافظ قناعت را پیشه کن و از تعلقات این دنیا چشم بپوش. زیرا که یک جو منت مردمان پست کشیدن به دویست من طلا نمی ارزد.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید