عکس روی تو چو در آینه جام افتاد


عکس روی تو چو در آینه جام افتاد//عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد//این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود//یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید//کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم//اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار//هر که در دایره گردش ایام افتاد
در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ//آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی//کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت//کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است//این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی//زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
معاني لغات:
عكس: تصوير.
عكس روي تو: تصوير چهره تو، در اصطلاح صوفيه: مظهر تجليات الهي.
آينه جام: (اضافه تشبيهي) جام به آيينه تشبيه شده، شيشه، جام، جام شيشهيي، جام پر از مي كه سطح مايع مي چون آيينه ميماند. در اصطلاح صوفيه: كنايه از دل عارف كامل است كه مالامال معرفت الهي است. اشارهيي به آيينه اسكندر و جامجم كه بعضي اين دو پديده را يك موضوع دانسته و به هم ربط دادهاند.
عارف: دانا و شناسنده و در اصطلاح صوفيه آنكه خدا او را به مرتبت شهود ذات و اسماء و صفات خود رسانيده باشد و اين مقام به طريق حال و مكاشفه براو ظاهر شده باشد نه به علم صوفي، راستين، كسي كه حق از سِرِّ او گويا و خود ساكت باشد: (جنيد)- مقابل عامي.
خنده مي: خنده جام، قهقه جام، لب خندان قدح. و تشبيهات مكرر ديگر كه در شعر حافظ كنايه از صداي ريختن مي از صراحي در پياله و جام است كه به صداي خنده تشبيه شده و لرزش شراب در دهان پياله را نيز ميتوان به خنده تشبيه كرد.
طمع خام: طمع غيرممكن، توقع غيرعلمي، خام طمع.
حسن روي: زيبايي جمال، در اصطلاح صوفيه به ذات الهي حسن و جميل اطلاق ميشود اين برگرفته از حديث نبوي است كه ميفرمايد: انالله جميل يحبالجمال.
جلوه: با ناز و كرشمه عرضه داشتن، ضياء و تابش، دلبري كردن.
اوهام: جمع وهم، پندارها.
عكس مي: تصويرهاي افتاده برسطح آيينه مانند مي.
اينهمه عكس مي: اين همه تصويرهاي مختلف كه در جام مي طبيعت مشهود است.، كنايه از تشكل ذات انسان در كالبدهاي مختلف و جوراجور.
نقش نگارين: صورتهاي مختلف و رنگارنگ آنچه درطبيعت مشاهده ميشود از جماد و نبات و حيوان.
نمود: نمايش داده شد، هست شد.
فروغ: تجلي، پرتو.
غيرت: حميت، حسد و در اصطلاح صوفيه به معناي كراهتي است كه نفس از مشاركت غير، از حظ خود دارد.
فرجام: پايان.
دوران: گرديدن، چرخش، گردش روزگار.
خم: انحنا، نيمدايره.
آن شد: آن گذشت، آنزمان گذشت.
بازم بيني: دوباره مرا ببيني، مرا باز بيني.
خواجه: سرور، بزرگوار.
انعام: بخشش، عطا، بذل توجه و عنايت.
هردم: هر لحظه.
معاني ابيات:
(1) از آن زمان كه تصوير چهره و تجليات ذاتي تو در جام شراب منعكس شد، در سرعارف از خنده مي اين خيال نابجا پيدا شد كه به همه اسرار آگاهي يافته است.
(2) (از همان زمان) كه جمال تو در آيينه جام شراب، در يك لحظه تجلي كرد، تصوير اين همه پندارهاي گوناگون در آيينه تخيلات و انديشه عارفان شكل گرفت.
(3) (يعني) تصوير افتاده بر آيينه مي و اين همه نقش هاي جوراجور كه شكل گرفته، همگي از يك تجلي چهره ساقي دهر است كه در جام نمودار شد.
(4) غيرت و حميت ناشي از حب الهي و انگيزش عشقي او كه اساس هستي بر آن استوار است زبان همه عارفان خاص را از حيرت بند آورد كه از كجا راز آفرينش او در دهان همگان افتاد.
(5) من با ميل و اراده خود از مسجد به سوي خرابات روي نگردانيدهام. براي من از روز ازل اين سرنوشت پيشبيني و مقدر شده بود.
(6) هركس كه در دايره گردش پرگار به گردش واداشته شد، اگر به گرديدن ادامه ندهد چه كند؟
(7) دل سرگشته من كه در چاه زنخدان تو افتاده بود زلف تو را براي رهايي دستاويز خود كرد. اي واي بر او كه از چاه بيرون آمد و در دام زلف تو پايبند شد.
(8) اي خواجه و اي زاهد بزرگوار، آن زمان سپري شد كه مرا در مسجد بازيابي، چرا كه ما راه عارفانه تجلي رخ ساقي در جام لبالب را در پيش گرفتهايم.
(9) با حالت رقص و شادي بايستي به زير شمشير سرنوشت غمناكي كه مقدر كرده است رفت زيرا هر كس به دست اراده او كشته شود سرانجام نيكي خواهد داشت.
(10) هر لحظه با من رنجور و در بيم و اميد، لطف تازهيي دارد. نگاه كن كه چگونه من گداي بينوا، شايسته و درخور بخشش او واقع شدهام.
(11) تمامي صوفيان راستين به صورت رندانه گرايش به زيبا پرستي دارند اما از ميان همه آنها حافظ دل سوخته بدنام شده است.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید