يک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود


يک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود//و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب//رجعتی میخواستم ليکن طلاق افتاده بود
در مقامات طريقت هر کجا کرديم سير//عافيت را با نظربازی فراق افتاده بود
ساقيا جام دمادم ده که در سير طريق//هر که عاشق وش نيامد در نفاق افتاده بود
ای معبر مژدهای فرما که دوشم آفتاب//در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود
نقش میبستم که گيرم گوشهای زان چشم مست//طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
گر نکردی نصرت دين شاه يحيی از کرم//کار ملک و دين ز نظم و اتساق افتاده بود
حافظ آن ساعت که اين نظم پريشان مینوشت//طاير فکرش به دام اشتياق افتاده بود
معانی لغات غزل:
دی سحرگه:سحرگاه ديروز.
اتفاق افتاده بود:پيش آمد كرده بود ( كه يكي دو جام باده بنوشم).
مذاق:ذائقه.
در مذاق افتاده بود : در کام ریخته شده بود .
شاهد عهد شباب:محبوب زيبا روي دوره جواني.
رجعت:برگشتن شوی به سوي همسري كه مطلّقه شده.
طلاق افتادن:رها شدن از قيد نكاح و در اين جا منظور طلاق قطعي غير قابل رجعت و بازگشت است.
مقامات: مراحل، درجات، مراتب، جمع مقام.
طریقت:روش و مسلك، تزكيه باطن، دومين منزل از منازل سه گانه ، ارباب سلوك ( شريعت –طريقت- حقيقت)راهي كه به خدا مي رسد.
عافیت:صحت وسلامت
.نظربازی:جمال پرستي ، در علم نظر بينا بودن.
دمادم: پياپي ، پشت سرهم ، دم به دم.
عاشق وش:عاشق وار ، عاشق مانند .
سیر طریق: سير سلوك، طي كردن راه وصول به حقّ جلّ و علاّ.
نفاق: دورويي و دورنگي
.در نفاق افتاده بود: در راه نفاق افتاده بود ، اهل دو رنگي بود
.مُعَبِّر:تعبير كننده خواب، خواب گُزار .
شکر خواب صبوحی :روياي شيرين بامدادي .
هم وِثاق: هم اطاق.
نقش می بستم: نقشه مي كشيدم ، در اين خيال بودم.
گوشه: كنار.گیرمگوشه یی:گوشه گيري كنم، به گوشه يي پناه ببرم.
طاقت: تاب وتوان.
طاق: ( در برابر جفت ) يگانه ، بي همتا .
طاق افتاده بود: به نهايت بي طاقتي رسيده بود، از طاقت افتاده بود
.نصرت:ياري.
نصرت دین: ياري دين.
نصره الدّین:لقب شاه يحيي
اتّساق:انتظام، ترتيب دادن.
معانی ابیات غزل:
(1) سحر گاه دیروز چنین پیش آمد که چند جامی بزنم و از شوق بوسیدن لب ساقی، شراب به کامم شیرین و خوشگوار آمد.
(2) به سبب مستی می خواستم بار دیگر با محبوبه دوره جوانی ، رجوع کنم ، اما میان ما طلاق قطعی واقع شده بود.
(3) در راه طریقت به هر کجا و به هر مرحله که رسیدیم ، دیدیم که کار جمال پرستی با سلامت و ایمنی منافات و فاصله دارد.
(4) ساقی! دم به دم جام می بده که در طی طریقت الی الله ، هر کس که عاشقانه و مستانه گام ننهاد به کوره راه دو رنگی و نفاق خواهدشد.
(5) ای خوابگزار ، تعبیری خوش و خوب بنما که در رویای شیرین بامدادی شب پیش، دیدم که خورشید با من هم اطاق شده بود.
(6) در این نقشه و تدبیرم بودم که از آن چشم مست دوری و کناره گبری کنم اما از دوری آن خم ابرو ، صبرو طاقتم طاق شده بود.
(7) آن ساعتی که حافظ این شعر مغشوش را ( که هر بیتی مفهومی دارد) می سرود ، پرنده فکرش در بند آرزوهای دل افتاده و حالتی آشفته داشت.
(8) اگر شاه یحیی از روی جوانمردی به یاری دین نمی شتافت ، کار و کشور و دین از روش صحیح و نظم وترتیب خارج می شد.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید