بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی


بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی//خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل//آید به هیچ معنی زین خوبتر مثالی
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را//هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی//وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
چون من خیال رویت جانا به خواب بینم//کز خواب مینبیند چشمم بجز خیالی
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت//شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی
حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی//زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
معاني لغات غزل:
كار حُسنت: شأن و مقام زيبايي تو.
كمال: سر حدّ تماميت.
زوال: نقصان، نابودي.
وهم: خيال و تصور.
تصور: صورت بستن، حصول صورت چيزي در عقل (از تعريفات جرجاني) پندار و گمان (فرهنگ دهخدا).
مثال: شبيه، مثل و مانند.
حَظّ: لذت، بهره و فايده.
روزي: در بيت سوم روزي اول به معناي يك روز و روزي دوم به معناي نصيب و قسمت و در بيت چهارم نيز به معناي يك روز است.
چون: چگونه.
خواب: در مصراع اول بيت پنجم به معناي رؤيا و در مصراع دوم به معناي (نوم).
خيالي: تصوّري، آرزويي.
شخص: تن، جسم، پيكر.
احتمال: بار برگرفتن، تحمل، كنايه از بردباري.
معاني ابيات غزل:
(1) كارِ حُسن و زيبايي تو، مانند عشق من به سر حدّ كمال رسيده است. دلشاد باش، چرا كه اين هر دو را نابودي و نقصاني در پي نيست.
(2) در خيال نمي گنجد كه عقل به هيچ وجه بتواند از اين بهتر، مثال و مانندي در نظر مجسم كند.
(3) اگر يك روز عمر، وصلِ تو نصيب و قسمت ما شود لذت و بهرهِ تمام، از عمر حاصل شده است.
(4) آن لحظه كه با تو به سر برم، يك سالِ آن به كوتاهي يك روز و آن نفسي كه بي تو برآرم يك لحظه آن به درازي سالي مي ماند.
(5) چگونه من تصوير روي تو را در عالم رؤيا ببينم كه چشمانم از خواب و خفتن جز تصوري و خيالي، بيشتر نمي بينند.
(6) بر دل من رحم كن زيرا به سبب مهرورزي بر چهرهِ زيباي تو، جسم ناتوان من مانند ماه شب اول خميده و لاغر شده است.
(7) حافظ، اگر خواستار وصال دوست مي باشي اينقدر گله و شكايت مكن. در تحمل بار فراق بيش از اين بايد بردبار باشي.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید