با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی


با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی//تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید//ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم//با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را//تا کی کند سیاهی چندین درازدستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود//تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
آن روز دیده بودم این فتنهها که برخاست//کز سرکشی زمانی با ما نمینشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ//چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی
معاني لغات غزل:
مدعي: داعيه دار، ادعا كننده، لاابالي ظاهرپرست و در اصطلاح عرفا آنكه خود را در خيال افكند و اظهاري كند منافي روش اهل حق (فرهنگ عرفاني).
مستي: سرمستي از باده محبت و در اصطلاح عرفا حيرتي است كه سالك صاحب شهود را در مشاهده جمال دوست دست مي دهد.
درد خودپرستي: (اضافه تشبيهي) خودپرستي به درد تشبيه شده، تكبر و خودخواهي، خودبيني.
ضعف: ناتواني، اندكي توان.
نسيم: وزش ملايم بادي كه صبح و عصر از جانب شمال ميوزد و به سبب حركت ملايم آن، آنرا به شخص بيماري كه آهسته قدم برميدارد و در عين حال كم تواني و ضعف، سرحال و شادان است تشبيه ميكنند.
تا فضل و عقل بيني: تا زماني كه خود را فاضل و عاقل ميداني و به آنها مغروري.
بي معرفت نشيني: بدون معرفت حق و معارف اهل طريقت به سر ميبري.
خود را مبين: خودبين مباش، به فضل و عقل خود تكيه مكن.
خود را مبين و رستي: خودبين مباش و بدانكه به يقين خواهي رست (مضارع محقق الوقوع) رهايي مييابي.
آستان جانان: پيشگاه معشوق، درگاه محبوب.
از آسمان مينديش: 1- درباره بلندي آسمان فكر نكن، 2- از گردش آسمان ترس و واهمه نداشته باش.
اوج سربلندي: كنايه از رفعت و سربلندي درگاه معشوق است.
خاك پستي: كنايه از پستي و حقارت آسمان در مقابل اوج سربلندي آستانه معشوق.
نقش مقصود: هدف و منظور آفرينش از آفريدن تو.
كارگاه هستي: كارخانه خلقت.
مذهب طريقت: راه و روش اهل طريقت.
خامي: ناپختگي، سست كوشي.
نشان كفر: علامت ناسپاسي.
طريق دولت: راه رسيدن به دولت و سعادت و موفقيت.
چُستي: چابكي، جَلد و زرنگ بودن.
مستور: پنهان، كنايه از دور بودن از گناه، پرهيزكار.
نرگس تو: چشم نرگس مانند و مست تو.
رموز مستي: اسرار عشق و مستي.
سركشي: غرور.
زماني: لحظاتي، ساعتي.
جان بكاهد: جانكاه است، آزاردهنده است.
جَنْب: كنار.
ذوق مستي: لذت مستي.
صوفي، پياله پيما: زاهد رياكار پياله نوش است.
قرابه: شيشه هاي بزرگ و پر حجم و گرد و شكم دار، با گلوي باريك و دراز.
قرابه پرهيز: پرهيز كننده از قرابه، دوري كننده از شيشه بزرگ شراب. كنايه از كسي كه شراب نمينوشد.
كوته آستينان: كنايه از صوفيان پشمينه پوشي كه جامه كبود با آستين كوتاه ميپوشيدند.
دراز دستي: تجاوز، تجاوز از حدود شرع، كنايه از باده نوشي در خفا و پنهاني صوفيان رياكار.
معاني ابيات غزل:
(1) رازهاي مهرورزي و سرمستي از باده محبت را با داعيه دار مخالف، در ميان نگذاريد. (بگذاريد) تا از رنج خودخواهي و تكبر خود در بي خبري و نا آگاهي بميرد.
(2) مانند نسيم ملايم، با حال سستي و ناتواني، شاد و سرحال باش زيرا در راه عشق و مستي، بيمار بودن از تندرستي بهتر است.
(3) تا زماني كه خود را فاضل و عاقل تصور ميكني دور از معرفت به سر خواهي برد. نكتهيي را با تو در ميان مينهم: اگر خودبين و متكبر نباشي يقيناً رستگار خواهي شد.
(4) در پيشگاه و درگاه محبوب از بلندي و نحوه گردش آسمان واهمه نداشته باش وگرنه از بلنداي (آن آستانه) به پستي جاي آسمان به زير خواهي افتاد!
(5) عاشق شو وگرنه به زودي كار اين دنيا به پايان ميرسد (در حالي كه) تو سبب آفرينش و مقصود آفريننده را از اين كارگاه هستي درنيافتهيي.
(6) در راه و روش درويشان اهل طريقت ناپختگي و ندانم كاري نشانه ناسپاسي است. بلي راه رسيدن به سعادت ابدي در كوشش و چالاكي است.
(7) تا زماني كه چشمان شهلاي تو، اسرار هستي را با ما در ميان مينهد چگونه ممكن است كه در گوشه امن و سلامت پرهيزكار باقي ماند.
(8) آن روزي كه از غرور و سركشي با ما همنشين نميشدي من اين فتنه هايي را كه امروز برخاسته پيش بيني ميكردم.
(9) هرچند خار آزاردهنده و جانكاه است لطافت گل، عذر درشتي و آزار خار را خواهد خواست. تحمل تلخي شراب در كنار لذت مستي آن آسان است.
(10) صوفي رياكار باده نوشي و حافظ از شيشه شراب دوري ميكند. اي پشمينه پوشان آستين كوتاه متشرّع تا كي از حدود شرع تجاوز ميكنيد؟
منبع: مستانه دات آی آر
پاسخ دهید