عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت


عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت//که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش//هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست//همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها//مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل//تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس//پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی//یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
معاني لغات غزل:
عيب: نقص، ننگ، بدنامي، آهو.
خود را باش: به خود بنگر، خود را نگهداري كن.
عاقبت كار: پايان كار، كنايه از روز جزاست.
خانه عشق: جايگاه راز و نياز با معبود.
سروخشت: سربه خشت لحد گذار، سرت را به خشت بزن.
سابقه لطف ازل: استمرار لطف ازلي الهي، لطف قديمي و ازلي خداوندي كه شامل حال بندگان است.
خلوت تقوي: گوشه پرهيزكاري، كنايه از مرز تقوي و پا بيرون نهادن از آن است.
روز اجل: به هنگام فرا رسيدن مرگ.
معاني ابيات غزل:
(1) اي زاهد پاك سرشت!! بدي ها و بدنامي هاي رندان را برملا و آنها را شماتت مكن كه گناه ديگران را به پاي تو نمينويسند.
(2) من اگر بدم يا نيكم، تو در خود بنگر و خويشتن را نگهدار كه آخر سر، هركسي كشته خود را درو خواهد كرد.
(3) مردمان، چه هشيار چه مست در راه رسيدن به محبوب در تكاپويند و همه جا، چه مسجد چه كنيسه جايگاه راز و نيزا با اوست (فرقي نميكند).
(4) سر من به حالت تسليم و رضا برخشت در ميكدهها فرود ميآيد (حال اگر) مدعي درك اين معنا و فهم اين مطلب نميكند چه بهتر كه سر به خشت بسپارد.
(5) مرا از لطف ازلي و مستمر آفريدگار توانا نوميد مگردان. داوري تو در پشت پرده روز حساب، از نيكي ها و بدي ها برچه پايه و ميزان استوار است؟
(6) تنها من نيستم كه از خلوت تقوا و جاده پرهيزكاري به درو به دور افتادهام، پدر من، آدم ابوالبشر هم به همين گناه از بهشت جاويدان به دور افتاد.
(7) اي حافظ اگر به هنگام مرگ به خرابات رفته و جامي دركشي بي هيچ عذابي يكسره در بهشت جاويدان چشمخواهي گشود.
منبع: مستنه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید