بشری اذ السلامه حلت بذی سلم


بشری اذ السلامه حلت بذی سلم///لله حمد معترف غایه النعم
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد///تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم
از بازگشت شاه در این طرفه منزل است///آهنگ خصم او به سراپرده عدم
پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال///ان العهود عند ملیک النهی ذمم
میجست از سحاب امل رحمتی ولی///جز دیدهاش معاینه بیرون نداد نم
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت///ان قد ندمت و ما ینفع الندم
ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود///حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم
معانی لغات غزل:
بُشری : مصدر از باب نَصَرَ یَنصُرُ به معنای مژده و بشارت که معنای بُشری لکم را افاده می کند یعنی بر شما بشارت باد و خطاب عام است .
اِذ : اسم زمان به معنای آنگاه، هنگامی که .
اَلسَّلامَةُ : سلامت، صلح و آشتی، نام معشوقی، کنایتاً منظور شاه شجاع است .
حَلَّت : فعل ماضی مفرد مؤنث غایب به معنای حلول نمود، نازل شد، فرود آمد.
ذی سَلَم : نام جایگاه یا شهر معشوقی است و کنایتاً منظور شهر شیراز است .
لله : برای خدا .
حَمدُ : سپاس .
مُعتَرِفٍ : اقرار کننده، اعتراف کننده .
غایت : نهایت .
النَّعَم : نعمت ها .
فتح : پیروزی .
در قَدَم : در پیش پا، زیر پا .
طُرفه : نو، بدیع، تازه، دلپذیر، شگفت آور، مطبوع.
آهنگ : قصد، عزم، تصمیم .
سراپرده عدم : (اضافه تشبیهی) شبستان نیستی، عدم به سراپرده و شبستان تشبیه شده .
شکسته حال : پریشان حال .
اِنَّ : بدرستی که .
اَلعُهودَ : پیمان ها، عهدها .
عِندَ : نزدِ .
مَلیک : مالک .
اَلنُّهی : جمع نُهیَة، عاقلان، خردمندان .
ذِمَم : جمع ذَمَّه ، بر عُهده، فرض، ضمان .
سحاب : ابر .
امل : آرزو .
رحمت : بخشایش .
معاینه : به عیان، آشکارا، دیدن با چشم .
نیل غم : (اضافه تششبیهی)، غم به رود نیل تشبیه شده .
سپهر : فلک .
طنز : طعنه، سرزنش، ریشخند .
اَلآنَ : (اسم زمان) حال، اکنون، اینک .
قَد : به تحقیق، به درستی .
نَدِمتَ : فعل ماضی مفرد مذکر مخاطب به معنای پشیمان شدی .
وَ : حرف ربط .
ما : حرف نفی، لا .
یَنفَعُ : فعل مضارع مفرد مذکّر غایب به معنای نفع دارد، سود دارد .
اَلنَّدَم : (مصدر) به معنای پشیمانی .
مَهرُخ : ماهرخ، زیباروی .
اهل راز : رازنگهدار .
فقیه : عالم احکام شرعی .
معانی ابیات غزل:
1) به شما مژده باد که در این زمان، سَلامَه (شاه شجاع) به جایگاه سلامه (شهر شیراز) فرود آمد. آنکه همه نعمت ها را شناسا و بدان معترف است (یعنی حافظ)، خدا را سپاس می گوید.
2) آن خوش خبری که مژده این پیروزی را رسانید کجاست تا جانم را مانند زر و سیم در پایش نثار کنم.
3) به سبب بازگشت شاه به این منزلگاه دلپذیر است که دشمن او عازم شبستان نیستی شد.
4) حال کسی که عهد و پیمان خود را می شکند به پریشانی می کشد. در نزد صاحبان خرد، وفاداری به پیمان ها ضروری و فرض است.
5) (دشمن شاه شجاع = شاه محمود) از ابر آرزو انتظار باران رحمت داشت اما به رأی العین جز از دیدگانش نَمی فرود نیامد.
6) (و به ناچار) در رود غم نیل در افتاد و آسمان از روی ریشخند به او گفت: تو اکنون پشیمان شدی و پشیمانی سودی ندارد.
7) چون ساقی، معشوقی زیباروی و رازنگهدار بود (به برکت این رویداد) حافظ و پیر خانقاه و فقیه باده نوشیدند.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید