درآ که در دل خسته توان درآید باز


درآ که در دل خسته توان درآید باز///بیا که در تن مرده روان درآید باز
بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست///که فتح باب وصالت مگر گشاید باز
غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت///ز خیل شادی روم رخت زداید باز
به پیش آینه دل هر آن چه میدارم///بجز خیال جمالت نمینماید باز
بدان مثل که شب آبستن است روز از تو///ستاره میشمرم تا که شب چه زاید باز
بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ///به بوی گلبن وصل تو میسراید باز
معنی ابیات غزل:
- ای معشوق! به سوی من بیا تا بار دیگر به این دل خسته ی من توانایی باز گردد و تن بی روحم، جانی تازه بگیرد و زنده شود.
- ای یار!که دوری و هجران تو چشم مرا بر همه چیز بست و در انتظار گذاشت و گشایش چشم من بر دنیا فقط با دیدار و وصال مجدد تو امکان پذیر است و در واقع، وصال تو مشکل گشا است.
- ای یار و محبوب! اگر تو بیایی، شادی و نشاط حاصل از دیدار روی سپید و زیبای تو، غمی را که چون لشکر سیاه پوستان زنگی سرزمین دل را تسخیر کرده پایان خواهد یافت.
- ای معشوق! آینه ی دل من از غم هجران تیره شده، هرچه را در برابر آن می گذارم، تصویری از آن نشان نمی دهد، مگر خیال چهره ی زیبا و دلفریب تو که در آن نمایان می شود؛ یعنی دلم فقط تو را می خواهد.
- بنابر این مَثَل که شب آبستن حوادث است، نمی دانم چه پیش خواهد آمد و پایان شب باید طلوع روز باشد، لذا با یاد تو شب ها بیدار می مانم و ستاره می شمرم تا ببینم روز دیدار تو طلوع خواهد کرد یا نه؟
- ای معشوق! بیا که بلبل خوش طبع خاطر حافظ در آرزوی وصال تو نغمه سرایی می کند و شعر می سراید. حافظ در آرزوی وصال معشوق است که این گونه اشعار زیبا می سراید.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید