دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم


دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم///لیکن از لطف لبت صورت جان میبستم
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست///دیرگاه است کز این جام هلالی مستم
از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور///در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
عافیت چشم مدار از من میخانه نشین///که دم از خدمت رندان زدهام تا هستم
در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است///تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود///چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم
بوسه بر درج عقیق تو حلال است مرا///که به افسوس و جفا مهر وفا نشکستم
صنمی لشکریم غارت دل کرد و برفت///آه اگر عاطفت شاه نگیرد دستم
رتبت دانش حافظ به فلک برشده بود///کرد غمخواری شمشاد بلندت پستم
معانی لغات غزل:
بیماری چشم : حالت بیماری چشم، چشم خمار، خمارآلودگی چشم .
ببرد از دستم : مرا بی قرار ساخت، مرا واله و شیدا کرد، بی تاب ساخت .
صورت جان می بستم : جان تازه به خود می دمیدم، جان می یافتم .
خط مشکین : موی سیاه عارض، موهای تازه رسته گرداگرد گونه به شکل هلال و نیم دایره .
جام هلالی : لبه جام که به شکل هلال است، جام دایره گون .
ثبات : مقاومت، پایداری .
از پایِ طلب ننشستم : در راه طلب از پای ننشستم .
عافیت : سلامت، صلاح و تقوی .
چشم مدار : انتظار نداشته باش .
دَم زده ام : ادّعا کرده ام، اعتراف کرده ام .
از آن سوی فنا : بعد از مرگ .
رَستَم : خلاص شدم، رهایی یافتم .
تیر کج انداز : حمله کننده اشتباه کار، کنایه از کسی که با گوشه و کنایه و از روی حسادت نیش می زند، تحقیر غیر مستقیم و در پرده حسود .
دُرج : صندوقچه کوچک جای نگهداری جواهرات .
دُرج عقیق : کنایه از لب های قرمز معشوق است .
افسوس : ستم، سرزنش، حیف .
صنمی لشکری : محبوب سپاهی، معشوقه یی که کارش سپاهی گری است .
عاطفت : عطوفت، محبت و مهربانی .
رُتبت : رتبه، مرتبه، مقام .
بَر شده بود : بالا رفته بود .
شمشاد : کنایه از قدّ و بالای بلند و رشید .
شمشاد بلندت : قد شمشاد مانندت .
معانی ابیات غزل:
1) دیشب حالت بیماری و خمارآلودگی چشم تو مرا از پای درآورد اما به سبب لطافت و جاذبه لبت به جان تازه یی دست می یافتم .
2) مهر و محبت من به موی مشکین نورسته گرداگرد چهره تو تازگی ندارد . دیر زمانی است که از باده این جام دایره گون مستم .
3) از پایداری خودم خوشم آمد که در سر کوی تو با همه جور و جفایت، در راه طلب از پای ننشستم .
4) از من که جا در میخانه دارم انتظار صلاح و تقوا نداشته باش، زیرا از دیرباز ادّعای خدمتگزاری رندان را داشته و دارم .
5) بعد از مردن هم در راه عشق صدگونه حطر وجود دارد . مبادا تصوّر کنی و چنین پنداری که چون عمرم به پایان رسید خلاص می شوم .
6) از این پس از تیر کینه حسود غمی به دل راه نمی دهم که به معشوق کمان ابروی خود پناه برده و پیوسته ام.
7) بوسه بر لب های عقیقی تو (که مروارید دندانهایت را در خود دارد) بر من حلال است زیرا با همه جور و ستم و ملامتی که کشیدم مُهرِ وفاداری خود را نشکستم .
8) آوازه مقام و مرتبه دانش حافظ تا به فلک رسیده بود که اندوه قدّ و بالای شمشاد گونه بلند تو مرا از مقام خود نزول داد .
9) محبوب سپاهی پیشه یی، دل و دین مرا ربوده و رفت. وای بر من! اگر لطف و عنایت شاه به من مددی نرساند.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید