بر سر آنم که گر ز دست بر آید


بر سر آنم که گر ز دست بر آید///دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد///دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست///نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا///چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی///از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند///تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر///باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست///هر که به میخانه رفت بیخبر آید
معاني لغات غزل:
بر آنم : قصد آن را دارم ، برآن سرم ، عزم آن دارم.
زدست برآيد : مقدور وممكن باشد.
خلوت: تنهايي گزيدن ، انزوا ، عزلت ، نهانخانه، جاي خاليا زاغيار .
خلوت دل : شبستان دل ، نهانخانه دل .
اغيار : بيگانگان ، اضداد ، ناموافقان ( جمع غير ).
صحبت: مصاحبت ، هم نشيني.
حُكّام: فرمانروايان ، حاكمان.
ظلمت : تاريكي .
يَلدا: لغت مأخوذ از سرياني به معناي ميلاد عربي ، شب آخر پاييز اول زمستان كه درازترين شبهاي سال است و با شب اول جدي وهفتم دي ماه جلالي و بيست و يكم دسامبر مطابقت دارد و آن شب را شب ميلا د حضرت مسيح مي دانسته و قدما در اين شب دمراسمي انجام و امروزه شب نشيني در اين شب رايج است ( فرهنگ دهخدا) .
بو، كه برآيد: شايد طلوع كند، باشد كه سر بزند.
گدايي : 1. سائلي 2. پرسيدن و طلبيدن براي رسيدن به كمال نفس
.از نظر : از رأي، از فكر .
صالح: درست كاري ، نيكو كار .
طالح: بدكردار ، تبهكار
.متاع : كالا .
سراچه : خانه محقر و كوچك .
معاني ابيات غزل:
(1) بر سر آنم كه اگراز عُهده اش برآيم، كاري كنم كه غم و غصه پايان پذيرد.
(2) نهانخانه دل جاي هم نشيني ناموافقان و بيگانگان نيست آنگاه كه ديو از آن بيرون رود فرشته در آن فرود مي آيد.
(3) هم نشيني با فرمانروايان ( بيدادگر ) ( به منزله فرورفتن در ) تاريكي شب يلداست. از خورشيد( عدالت ) نور طلب كن، باشد كه اين مِهرِ جهانتاب عدالت طلوع كند.
(4) تاكي بَر دَرِ خداوندگاران بي رحم مي نشيني، به اين اميد كه از خانه بيرون آيد ( و به توالتفات كند).
(5) ترك گدايي و پرستش معنوي مكن تا از نظريات و عقايد مردمان حتي رهگذاران بتواني بهره برده به گنج معرفت دست بيابي.
(6) هر دو دسته نيكوكار و تبهكاري كالاي خويش را به نمايش گذاشتند بايد ديد تا كدام دسته مورد قبول قرارگفته و چه كالايي مورد پسند واقع مي شود.
(7) اي بلبل عاشق تو خواستار دوام زندگي باش زيرا سرانجام بار ديگر باغ سر سبز و گل بر شاخه شكوفا خواهد شد.
(8) در اين دنياي بي مقدار، نا آگاهي حافظ ( از پايان كار) تعجب آور نيست. زيرا هر كس در ميخانه ( اين دنيا) از باده هوا و هوس مست شد به ناچار از آن بيرون مي رود.
منبع: مستانه دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید