نشانههای پایان رابطه عاشقانه


نشانههای پایان رابطه عاشقانه
حرف زدن حکم قلب رابطه را دارد؛ وقتی قلب از کار بیافتد، اعضای دیگر هم دیر یا زود از کار میافتند و این اولین نشانه رو به پایان بودن رابطهتان است
با تمام وجود معتقدم همه ما به نوعی میفهمیم چه وقت رابطهمان رو به پایان است اما بیشتر وقتها این حادثه آنقدر برایمان سخت و سنگین است که به روی خودمان نمیآوریم. ما این را از درونمان احساس میکنیم و ناخودآگاه شروع به دست و پا زدن میکنیم که البته در خیلی از موارد، بیشتر باعث غرق شدنمان میشود. خیلی مسخره است ولی مردم در رابطههایی که دیگر فایدهای ندارد، باقی میمانند؛ فقط به خاطر اینکه تنها نشوند و مجبور نباشند تفریحات و در کل، روزهای خاص را به تنهایی سپری کنند. آنها با خودشان فکر میکنند که «رابطه خوبی نیست، اما از هیچی بهتر است.»
خوب است بدانید که شما موجودی هستید که در نادیده گرفتن علائم هشداردهنده و گول زدن خودتان درباره اینکه همه چیز خوب است، استعداد شگرفی دارید. اما من مطمئنم باهوشتر از آن هستید که این نشانهها را نادیده بگیرید.
1-حرف زیادی برای گفتن ندارید
افسانه حرف زدن با نگاه را فراموش کنید. حرف زدن حکم قلب رابطه را دارد؛ وقتی قلب از کار بیافتد، اعضای دیگر هم دیر یا زود از کار میافتند و این اولین نشانه رو به پایان بودن رابطهتان است؛ وقتی رابطهای را شروع میکنید. آنقدر حرف دارید که وقت کم میآورید؛ در حالی که در رابطهای که عمرش رو به پایان است، همه چیز برعکس شده و فاصله میان دیدارها و تلفنهایتان بیشتر میشود. زمان صحبت کردنتان کمتر میشود و ناامیدانه دنبال سوژهای برای صحبت میگردید، پشت سر هم سکوت میکنید و بعد میگویید: «خب … دیگه چه خبر؟!». در این وضعیت هر کسی کنارتان باشد، میفهمد اوضاع زیاد خوب نیست.
2-روی اعصاب هم راه میروید
مرتب به هم غر میزنید، دعوا کار همیشگیتان است و بیشتر کارها و رفتارهایتان برای همدیگر اعصاب خردکن است؛ آن هم نه از نوع اعصاب خردیهای معمولی، بلکه به معنی واقعی کلمه از دست هم «دیوانه» میشوید. خب، مسئله این نیست که شریک شما عوض شده است و دیگر مثل قبل برایتان جذاب نیست، بلکه مسئله اینجاست که بدن شما با بالا بردن فشار خون، تپش قلب و… درست شبیه علائمی که موقع عاشق شدن حس میکردید، سعی دارد به شما چیزهایی را بفهماند. مکانیسم بسیار عجیبی است؛ خیلی از چیزهایی که در ابتدای عاشق شدن در مورد او میپرستیدید، به بزرگترین ناراحتیتان تبدیل میشود و با کمال تعجب میبینید که دیگر تحملشان را ندارید.
3-پنهان کار میشوید
زندگیتان روز به روز از هم فاصله میگیرد. جالب اینکه روند خاتمه یافتن یک رابطه درست برعکس روند آغاز آن است؛ یعنی اگر در آغاز شما هر روز بیشتر محرم راز همدیگر بودید، در پایان راه هر روز از جریانات زندگی هم بیخبرتر میشوید و روزی فرا میرسد که حرفهای دل و اتفاقات مهم زندگی او را همه میدانند؛ جز شما! و این واقعا تلخترین قسمت ماجراست.
4-برای با هم نبودن بهانه میآورید
قبلا تا نزدیک صبح با هم حرف میزدید. اما الان میگوید: «وقت خواب است و خیلی خستهام. شبت بخیر!» سخت است ولی به این فکر کنیدکه چرا رابطهتان به اینجا کشید. اگر شما کسی هستید که برخلاف گذشته موقع صحبت با او خوابتان میبرد، یا یادتان میرود به پیامها و تماس هایش جواب بدهید. با یکی دیگر از پیامهای ناخودآگاهتان روبرو هستید. ضمیر ناخودآگاه شما خیلی باهوشتر از خودتان است، او را دست کم نگیرید.
5-نسبت به رابطه خود بیتوجه میشوید
دیگر صدای پیامک گوشی همراهتان شما را از جا نمیپراند. صحبتهای صمیمانه طرف مقابل با یک غریبه شما را حساس نمیکند و با او بودن برایتان ذوقی ندارد. تقریبا نسبت به هر چیزی که به رابطهتان مربوط است، بیعلاقه میشوید.
صحبتها و دیدارها را به فردا و پس فردا موکول میکنید و مسائلی که در رابطهتان پیش میآید، دیگر آنقدرها برایتان مهم نیست. تعجبی ندارد، چون در خیال شما ادامهای برای این رابطه وجود ندارد و دلیلی برای صرف انرژی روی آن ندارید.
6-طرف مقابل را با دیگران مقایسه میکنید
همه زوجهای دیگر را خوشبختتر از خودتان میبینید و با حسرت به تماشای آنها مینشینید که این دست خودتان نیست، هر جوانی را که میبینید فورا طرف مقابل را با او مقایسه میکنید؛ البته مقایسه غیرمنصفانهای است اما خودتان متوجه نیستید.
دیدن نقاط مثبت طرف مقابل سخت میشود و بدی هایش برجستهتر از همیشه. بعضی وقتها وجدان آگاهتان به شما تلنگری میزند و کورسوی امیدی از خوبی هایش نشانتان میدهد اما این اوقات خوش، زیاد دوام ندارد.
7- از دیدن دوست و آشنایان هم اکراه دارید
از دیدن آنها احساس گناه میکنید. شاید آنها از چیزی خبر ندارند و میدانید که آنان به آینده این رابطه امیدوارند یا شاید از وضعیت نه چندان مطلوب شما بو برده اند و شاید مجبورتان میکنند با پدیدهای که نمیخواهید، روبرو شوید یا شاید از اینکه کمکم از آنها هم جدا میشوید احساس اندوه میکنید. در هر صورت احساس خوبی ندارید.
شاید خودتان را قانع میکنید که کمی تلاش بیشتر یا یک مشاوره میتواند مشکل را برطرف کند. اگر قانع نشدهاید، بهترین کار آن است که ببینید آیا فقط شما هستید که متوجه این نشانهها شدهاید یا هر دوی شما درمانده به نظر میرسید. اگر احساس میکنید بیشتر این نشانههای خطر در مورد شما مصداق دارد، کمی فکر کنید و به حرف دلتان گوش بسپارید.
اگر به نظرتان طرف مقابلتان ناراضی است، در یک مکان عمومی و در سلامت کامل، با او بنشینید و بگویید: «من متوجه شده ام که این روزها خیلی با هم دعوا میکنیم و زیاد با هم وقت نمیگذرانیم. موافقی بنشینیم مشکل را حل کنیم یا دیگر راهی برایمان نمانده است؟»
اگر رابطه شما بیشتر برایتان آزاردهنده است تا خشنودکننده، یک کاغذ و خودکار بردارید و مشخص کنید چه چیزهایی میخواهید برای به دست آوردن آنها از چه چیزهایی حاضرید بگذرید. اگر به این نتیجه رسیدی که چیزی وجود ندارد که طرف مقابل بتواند به شما بدهد یا چیزی وجود ندارد که طرف مقابل بتواند به شما بدهد یا چیزی ندارید که بخواهید از آن بگذرید، این میتواند پیامی برایتان داشته باشد.
اگر در رابطهای هستید که قبلا خوب بوده اما به خاطر انتقال با یک تغییر خاص یا خیانت یکی از طرفین خراب شده است، نمیتوانید به عقب برگردید اما میتوانید بررسی کنید که آیا طرف مقابلتان ارزش ماندن دارد و آیا شما چیزی دارید که بخواهید فدا کنید.
اگر اینطور است، این کار را انجام دهید و اگر نه، وقتش است بالغتان را وارد صحنه کنید و بدون خون و خونریزی، رابطه را تمام کنید. مهارت پایان دادن به رابطه هم به اندازه دیگر مهارتهای مربوط به رابطه اهمیت دارد. اینکه ناگهان و بدون کلمهای حرف ناپدید شوید، اصلا منصفانه نیست. دنیا خیلی کوچک است، پس اصلا فکرش را هم نکنید.
منبع: تیپ لایف دات آی آر
دیدگاهتان را بنویسید