زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد


زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد///از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست///باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب///باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مغبچهای میگذشت راه زن دین و دل//در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت///چهره خندان شمع آفت پروانه شد
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت///قطره باران ما گوهر یک دانه شد
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری///حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست///دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
معانی لغات غزل:
خلوت نشین: چلّه نشین ، کسی که در کنج خلوت و تنهایی به سر می برد.
دوش: دیشب شد:رفت.
از سر پیمان برفت: عهد و پیمان را زیر پا نهاد – از سر پیمانی که برای خلوت نشینی و ترک باده نوشی بسته بود ، دست کشید- نقض عهد کرد .
با سَر پیمانه: به سر پیمانه.
بسر پیمانه شد: به سر پیمانه رفت، به سر وقت باده رفت.
شاهد عهد شباب: محبوب دورانی جوانی.
پیرانه سَر: سَرِ پیری .
دیوانه: شیدا، بی قرار.
صوفی مجنون: صوفی بی عقل، صوفی دیوانه .
دی: دیروز.
مغ بچه یی : بچه مغی، پسرک زیبایی خادم میخانه یی .
راهزن: غارتگر.
آتش رخسارگل: سرخی چهره گل
خرمن بلبل بسوخت: خرمن هستی بلبل را سوزانید.
چهره خندان شمع: خنده شمع ، لرزش شعله شمع
…آفت پروانه شد: بلای جان پروانه شد.
ضایع نگشت: ضایع نشد ، تباه نشد، بی اجر نماند.
قطره باران ما: قطره اشک ما .
گوهر یکدانه :مروارید گرانبها و بی مانند .
نرگس ساقی : چشم ساقی.
آیت: نشانه ، دلیل ، عبارت و جمله قرآن .
آیت افسونگری: آیه سحر.
حلقه اورادما: .. انجمن ورد ودعا ومناجات ما.
…مجلس افسانه شد : به محفل گفت و شنود عاشقانه بدل شد
منزل حافظ: جایگاه حافظ ، کنایه از میخانه .
..بارگه گبریاست: به مانند آستان بزرگی و عظمت پر ارج ومنزلت است .
دل بر دلدار رفت،جان بر جانانه شد: دل، دلداری پیدا کرد و جان به محبوب پیوست
شرح ابیات غزل:
(1) دیشب حافظ خلوت نشین به میخانه آمد، پیمانی را که برای ترک باده گساری بسته بود شکست و به سر وقت باده رفت.
(2) چهره زیبای محبوب در دوران جوانی، در خواب به خیالش آمده بود و بار دیگر، سر پیری عاشق و شیدا و بی قراری شد.
(3) این صوفی عقل از دست داده که دیروز آلات باده گساری را می شکست، با نوشیدن یک جرعه می، باز بر سر عقل آمد.
(4)( و ) پس از آشنایی با مغ بچه یی که دل و دین را می ربود و در آنجا به رفتار آمده بود، از همگان پیوند آشنایی را بردید.
(5) سرخی آتشگران چهره گل، خرمن هستی بلبل را به آتش کشید و چهره خندان شمع بلای جان پروانه شد.
(6) سپاس خدای را که گریه های شبانگاهی و سحری بی اثر نماند و دانه های اشک ما به مروارید گرانبها و بی مانند تبدیل شد.
(7) چشم ساقی، آینه سِحر خواند(وبرما دمید) و انجمن ورد دعای ما را به محفل گفت و شنود بدل ساخت.
(8) حالیا منزل حافظ به منزله آستان بزرگی و عظمت الهی است دل او، دلداری را باز یافته و جان او به محبوب پیوسته است.
تعبیر غزل:
دعاهای تو بر سر نماز صبح و شب بی ثمر نماند خداوند دری به رویت باز کرد و آن رسیدن به عقل و فرزانگی است. دوست را از دشمن به راحتی می توانید تشخیص دهید و می فهمید که از کجا به شما آفت می رسد از آنجا دوری می کنید و در نهایت تصمیم های عاقلانه می گیرید.
منبع: مستانه دات آی آر – 1دوست داتکام
دیدگاهتان را بنویسید