معانی لغات غزل
ره خواب زدن : راه خواب را بستن، خواب از چشم زدودن .
نقش برآب زدن : بر روی آب نقش کشیدن، کنایه از کار بی فایده و عبث انجام دادن مانند خشت بر دریا زدن!
خطّ تو : موهای تازه روئیده بر چهره و عارض تو .
خرقه سوخته : خرقه سوزانیده شده، اشاره به رسم اهل تصوف که اگر بلایی رفع می شده یا خبر خوشی می رسیده، شیخ اصحاب یا یکی از اصحاب خرقه خود را از سر به در می آورده و به رسم شکرگزاری میسوزانیده است (خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت) .
جامی به یاد گوشه محراب می زدم : جام باده یی به یاد روزهایی که جا در گوشه محراب عبادت داشته و به زهد و تقوی سرگرم بودم و به تلافی فرصت های از دست رفته می زدم .
مرغ فکر : (اضافه تشبیهی) فکر به مرغ تشبیه شده .
شاخ سخن : (اضافه تشبیهی) سخن به درخت و شاخه های آن تشبیه شده .
بازش : دوباره آن را .
طرّه : موهای زلف جلو پیشانی .
مِضراب : 1- تور و بند صید ماهی و پرندگان که از موی دم اسب و به صورت کیسه توری مخروطی تهیه و دهانه مدوّر آن را با چنبره یی از چوب به مانند دهانه غربال ساخته و به آن دسته چوبی درازی متّصل و سپس در آب و یا هوا به صید ماهی و پرندگان می پرداخته اند عیناً مانند تورهای صید پروانه ها. 2- آلت فلزی که با آن تار می نوازند .
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم : در عالم خیال و از راه دور چهره ماه را به یاد صورت نگار می بوسیدم .
قول چنگ : نوا و آواز چنگ که نوعی از آلات ضرب موسیقی است .
فالی به چشم و گوش درین باب می زدم : با چشم و گوش خود که به روی ساقی و صدای چنگ دوخته و فرا گرفته بودم درباره وصال محبوب تفأل زده و آن را به فال نیک می گرفتم .
کارگاه دیده : نگارخانه دیده، دستگاه مخیّله دیده که چشم به کمک خیال و تصور نقش روی محبوب را مصور می سازد .
کاسه گرفتن : 1- با دست بر لب کاسه و پیاله یی که شراب در آن توزیع می شود ضرب گرفتن همانطور که با دست و انگشت دایره می زنند . 2- کاسه شراب را گرفتن و تعارف کردن و به افتخار کسی نوشیدن .
غزل : ترانه به زبان فارسی، سرود .
خوش بود وقت حافظ : وقت و حال حافظ به خوشی می گذشت .
فال مراد و کام برنام عمر و دولت احباب می زدم : به یاد دوستان و به نیّت اقبال و عزّت و شوکت آنها تفأل به خیر می زدم وبه یاد آنها بودم .
معانی ابیات غزل
دیشب با اشک سیل آسای خود راه را در چشمان خود بر خواب می بستم و (در عالم خیال) به یاد خطّ و خال چهره تو نقشی بر روی آب تصویر می کردم .
در حالی که ابروان یار در پیش چشمانم (به جای محراب عبادت) مصوّر بود و به شکرانه آن خرقه از سر به در آورده و سوزانده بودم، به تلافی ایامی که بیهوده در گوشه محراب مسجد سپری کرده بودم، جام شراب می نوشیدم .
هر مرغ اندیشه و مضمونی که از شاخسار درخت سخن به پرواز درآمده و در قالب لفظ نمی گنجید، با، دام و تور و بند زلف تو، آن را گرفته و به رشته کلام درمی آوردم .
چهره محبوب در پیش چشمانم جلوه گر بود و من در عالم خیال و از راه دور صورت ماه را به یاد چهره تو می بوسیدم .
چشمم به صورت ساقی و گوشم به آواز چنگ بود و با این دیدن و شنیدن، تفأل نیک می زدم .
(و) تا بامداد، درکارگاه دیدگان بیدارم تصویر تو را کشیده و مصوّر می ساختم .
ساقی هم آهنگ با وزن این غزل من، با سرانگشتان خود بر لب کاسه توزیع شراب، ضرب می گرفت و من در حالی که این سرود و غزل را سروده و می خواندم، شراب می نوشیدم .
وقت و حال حافظ به خوشی می گذشت و به یاد دوستان و به نیّت اقبال و شوکت آنها تفأل خیر زده به یاد آنها بودم .
پاسخ دهید